نوشته های مرتبط

دوره های تاریخ ادبیـات عرب

 نویسنده: کتاب تاریخش معروف است در جدول دکتر شوقی ضیف
مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو

شاید بـه کار شما بیـاید: دانلود کتاب تاریخ ادبیـات عرب بـه فارسی

۱٫ واژه ی «ادب»
واژه ی ادب از کلماتی هست که معنی آن همراه با تحول زندگی قوم عرب و انتقال آن از بدویت بـه مدنیت تغییر یـافته و پی درون پی معانی نزدیک بـه هم پیدا کرده، کتاب تاریخش معروف است در جدول که تا این معنی را کـه امروزه متبادر بـه ذهن مـی شود بـه خود گرفته؛ کـه عبارت هست از سخنی رسا کـه به نیت تأثیر درون عواطف خواننده یـا شنونده بـه شعر یـا نثر انشاء شود.
اگر درون عصر جاهلی راجع بـه کلمـه ی «ادب» کندوکاو کنیم آن را درون زبان شاعران نمـی یـابیم، بلکه بـه کلمـه ی «آدب» بـه معنایی کـه (مردم را) بـه طعام فرا مـی خواند بر مـی خوریم. کتاب تاریخش معروف است در جدول درون شعر طرفه بن عبد آمده است:

نحن فی المشتاه ندعوالجفلی *** لاتری الآدب فیناینتقر (۱)

یعنی «مائیم کـه در قشلاق دعوت عام مـی کنیم و آدب ما درون دعوت بـه طعام تبعیض قائل نمـی شود.» مأدبه بـه معنای خوراکی کـه مردم بدان دعوت مـی شوند نیز از همـین ریشـه است؛ از اشتقاقات این لغت «ادب، یـادب» مـی باشد یعنی: طعامـی آماده کرد، یـا: بـه طعامـی دعوت کرد.
گذشته از بیت طرفه، شعر دیگری کـه دلالت بر انتقال کلمـه ی ادب از معنای حسی مذکور بـه معنای دیگر کند درون دست نیست، که تا آنکه درون زبان حضرت رسول (صلی الله علیـه و آله و سلم) این کلمـه درون معنای اصلاح و پرورش اخلاقی بـه کار گرفته مـی شود: «ادبنی ربی فاحسن تأدیبی.» (۲) شاعر مخضرم، سهم بن حنظله غنوی نیز کلمـه ی ادب را درون همـین معنی بـه کار:

لایمنع الناس منی ما اردت ولا *** اعطیـهم ما ارادواحسن ذا ادبا (۳)

این را کـه هر آنچه از دیگران بخواهد مانعش نمـی شوند لیکن همـه ی آنچه دیگران از او بخواهند، ندهد، دلیل بر «حسن ادب» گرفته [یعنی نوعی پرورش اخلاقی نـه عمل بر وفق طبیعت یـا پیشامد].
چه بسا کلمـه ی ادب درون عصر جاهلی نیز درون همـین معنی اخلاق بـه کار گرفته شده باشد لیکن نصی کـه این حدس را تأیید کند بـه دست ما نرسیده است. کتاب تاریخش معروف است در جدول نلینو [۱۹۳۸-۱۸۸۲] با این فرض کـه «ادب» مقلوب «دأب» هست بر آن رفته کـه ادب درون جاهلیت بـه معنای سنت و سیرت پدران استعمال مـی شده است. درون واقع اعراب همچنانکه جمع «بئر» را «آبار» و جمع «رأی» را «آراء» مـی آورده اند «دأب» را هم بـه «آداب» جمع بسته اند، و بعدها پنداشته اند کـه «آداب» جمع کلمـه «ادب» هست و ادب درون معنای سنت و سیرت (دأب) درون زبانشان رایج و معمول شده و ادب را بـه معنای خوی و عادت پسندیده گرفته اند. (۴) اما این فرض بعیدی است؛ قریب بـه ذهن این هست که کلمـه از معنی حسی آن: (دعوت بـه طعام) بـه معنای ذهنی: (دعوت بـه بزرگ ها و اخلاق ستوده) انتقال یـافته باشد؛ همچنانکه تمام اسم معنیـها بدین گونـه نخست درون کنار معنای حسی حقیقی بـه کار مـی رفته و سپس مفهوم ذهنی و مجازی یـافته اند.

در عصر بنی امـیه مـی بینیم کـه کلمـه ی ادب درون معنی اخلاقی و تربیتی استعمال مـی شود، و پیش از پایـان آن دوره معنای دیگر و تازه تری بدان مـی افزایند: آموزش. درون واقع عده ای از معلمـین کـه خلیفه زادگان را طبق نظر خلفا فرهنگ عربی تعلیم مـی دادند، «مؤدبین» نامـیده شدند. اینان بـه فرزندان خلفا شعر و خطبه و اخبار و انساب و «ایـام» عرب (مربوط بـه دوره ی جاهلی و اسلامـی) مـی آموختند. این استعمال جدید مجال آن را پدید آورد کـه «ادب» درون مقابل کلمـه ی «علم» قرار گیرد. «علم» درون آن دوره بـه دانش شریعت اسلامـی از قبیل فقه و حدیث پیـامبر و تفسیر قرآن اطلاق مـی شد.
و چون وارد عصر عباسی شویم مـی بینیم دو معنای پرورشی و آموزشی کلمـه ی ادب، هر دو درون کنار هم کاربرد دارد. چنانکه ابن مقفع [مقتول درون ۱۴۲ هـ] دو رساله اش درون پندهای اخلاقی و اندرزهای سیـاسی را الادب الصغیر و الادب الکبیر نامـید. و ابوتمام (متوفی ۲۳۲ هـ.) بخش سوم دیوان الحماسه را «باب الادب» نام نـهاد کـه برگزیده ای هست از اشعار نغز (در مضامـین اخلاقی). همـین معنی کاملاً بر بخشی از صحیح بخاری (متوفی ۲۵۶ هـ) بـه نام کتاب الادب منطبق است؛ همچنین بر کتاب الادب نوشته ی ابن معتز (متوفی ۲۹۶ هـ).
به علاوه، درون همـین دوره – یعنی قرن دوم و سوم هجری بعد از آن – کلمـه ی مورد بحث را بر شناخت اخبار و اشعار عرب اطلاق د و شروع بـه تألیفاتی درون این موضوع د و کتب «ادب» نامـیدند، مانند البیـان و التبیین جاحظ (متوفی ۲۵۵ هـ) کـه مجموعه ای هست از اخبار و اشعار و خطبه ها و نکات جالب با بسیـاری اظهارنظرهای انتقادی و سخن سنجانـه و نیز الکامل فی اللغه و الادب تألیف مبرد (متوفی ۲۸۵ هـ) کـه وجهه ی نظرش بحث درون واژه هاست – نـه مانند جاحظ سخن شناسی و سخن سنجی – و چون درون آن عصر فن نثرنویسی رو بـه پیشرفت داشت نمونـه هایی از رساله های منثور نیز ارائه کرده است. درون آغاز کتاب آمده است: «هذا کتاب الفناه یجمع ضروباً من الآداب مابین کلام منثور و شعر مرصوف و مثل سائر و موعظه بالغه و اختیـار من خطبه شریفه و رساله بلیغه». و باز از کتابهای ادب بدین معنا، عیون الاخبار ابن قتیبه (متوفی ۲۷۶ هـ) و عقدالفرید ابن عبدربه (متوفی ۳۲۸ هـ) و زهرالآداب حصری (متوفی ۴۵۳ هـ) است.
اما کلمـه ادب. درون معنی آموزشی، کـه به دو فن نظم و نثر و نکات و لطایف مربوط بدان مختص است، متوقف نماند بلکه توسع یـافت و احیـاناً شامل همـه ی معارف غیرمذهبی گردید کـه انسان را از جهت اجتماعی و فرهنگی ارتقاء مـی دهد. مثلاً حسن بن سهل (متوفی ۲۳۶ هـ) گفته است: «آداب، ده گونـه است، سه از آن ایرانی و شـهرگانی است: عودنوازی و شطرنج و چوگان بازی. و سه از آن نوشیروانی است: پزشکی و هندسه دانی و پهلوانی. و سه از آن عربی است: شعر و انساب و شناخت «ایـام». دهمـی کـه بدان افزوده شده تکه هایی هست از حدیث و فسانـه و آنچه درخورد سخن گفتن بین مردم درون مجالس است.» (۵)
کلمـه ی ادب را درون این معنی گسترده نزد اخوان الصفا نیز مـی یـابیم، درون رسائل ایشان «ادب» علاوه بر علوم لغت و بیـان و تاریخ و اخبار، بـه جادو و کیمـیا و حساب و [آیین] تجارات و معاملات نیز دلالت مـی کند. (۶) که تا اینکه بـه قرن هشتم هجری مـی رسیم و مـی بینیم کـه این کلمـه شامل انواع معرفت بـه ویژه علوم بلاغت و لغت مـی شود، و در اینجاست کـه ابن خلدون مـی گوید: «ادب یعنی از برداشتن اشعار و اخبار عرب و دانستن مجملی از هر علم.» (۷)
نیز از قرن سوم هجری بـه بعد کلمـه ی ادب بر مجموعه ی آیینـهایی دلالت مـی کند کـه طبقه بخصوصی از مردم بایستی رعایت کنند و در این معنی کتابهای بسیـاری نوشته شده: مانند ادب الکاتب ابن قتیبه و ادب الندیم کشاجم (متوفی حدود سال ۳۵۰ هـ). و به دنبال آن کتب مختلفی درون موضوع ادب القاضی (= آیین قضاوت) و ادب الوزیر (= آیین وزارت) و ادب الحدیث (= آیین سخن گفتن) و ادب الطعام (= آیین غذا خوردن) و ادب المعاشره (= آداب نشست و برخاست) و ادب السفر و غیره نوشته شده است. مضاف بر اینکه درون اشعار و لطایف نیز درون بسیـاری موارد مدلول کلمـه ادب همـین است.
بالاخره از اواسط قرن گذشته کلمـه ی ادب بـه دو معنی دلالت مـی کند، یکی معنای کلی درون مقابل Litteَ rature کـه فرانسویـان بر هر نوشته ای درون هر موضوع و به هر سبک اطلاق مـی کنند چه علمـی باشد چه فلسفی یـا ادبی بـه معنای ویژه، بعد هر چه محصول خرد یـا احساس هست ادب نامـیده مـی شود. اما درون معنای خاص مراد از ادب تنـها تعبیر معانی و مقاصد نیست بلکه بـه علاوه مـی حتما تعبیر چنان زیبا باشد کـه در عواطف خواننده یـا شنونده اثر کند؛ بدان گونـه کـه در فن شعر و انواع نثر ادبی از خطابه و تمثیل و مثل و داستان و نمایشنامـه و مقامـه، معلوم و معهود است.

۲٫ تاریخ ادب
اکنون معلوم شد کـه مورخ درون پرداختن بـه تاریخ ادب هر قومـی، یـا خود را ملتزم بـه معنای کلی کلمـه ی ادب کرده تاریخ عمومـی فکری و روحی آن قوم را مـی نویسد و یـا ادب بـه معنای خاص را درون نظر مـی گیرد، بنابراین تاریخ ویژه ی شاعران و نویسندگان و پیدایش و تحول ادبیـات و افراد شاخص آن را مـی نگارد. شاید مـهمترین مورخ ادب عربی بـه معنای اول کلمـه بروکلمان [۱۹۵۶-۱۸۷۶] مؤلف تاریخ الادب العربی باشد و جرجی زیدان [۱۹۱۴-۱۸۶۱] نیز بر همان منوال تاریخ الاداب اللغه العربیـه را بـه رشته تحریر کشیده. مـی بینیم کـه هر دو مؤلف بـه تاریخ پیدایش و تطور زندگی ادبی و فکری عرب و شرح حال فلاسفه و علمای گوناگون و شاعران و نویسندگان از هر نوع پرداخته اند و بی شک بروکلمان بـه سبب غنای محتویـات و مواد کتابش بر جرجی زیدان پیشی گرفته و صورت دقیقی از علما و ادبا و فلاسفه عربی [نویس] با فهرست آثارشان، اعم از چاپ شده یـا خطی، و آنچه راجع بدیشان درون قدیم و جدید نوشته اند فراهم آورده، و سبک روش و نیز جایگاهشان را درون فن یـا علمـی کـه مـهارت داشته اند روشن نموده؛ بـه علاوه اشارتی نیز بـه هر فن و علم و حدود دگرگونی و دامنـه ی پیشرفت آن کرده است.
مورخ ادب عربی یـا این برنامـه گسترده را پیش رو مـی نـهد و یـا مـی حتما راه دوم را کـه اشاره کردیم درون پیش گیرد و در تاریخش فقط شاعران و نویسندگان و بیـان مشروح شخصیت ادبی هر یک و عوامل اقتصادی، اجتماعی، دینی و سیـاسی کـه بر آن تأثیرگذارده اند بپردازد و دامنـه ی سخن را بـه شرح گرایشـها و مکتبهای ادبی شایع درون هر دوره بگستراند. درون حقیقت مورخ ادب عربی بـه معنای خاص مجال وسیعی به منظور توصیف این بخش لطیف و دلکش از ادب (به معنای عام) را دارد. بخشی کـه در آن زیبایی هنری مراعات مـی شود و تأثیرگذاشتن درون ذوق خواننده و شنونده و برانگیختن احساسات گوناگون او؛ درون حد امکان؛ مورد نظر است. مورخ ادبی بـه معنای خاص بـه اشارات کوتاهی بـه گرایشـها وشیوه های ادبی و ترجمـه ی احوال مجملی از شعر و نویسندگان – بـه شیوه بروکلمان – بسنده نمـی کند بلکه درون باب هر یک از این موارد فصول مفصل مـی گشاید و طبق روشـهای نوین تحقیق درباره ی ادبیـات و ادبا (به معنای ویژه) چیز مـی نویسد.
در قرن گذشته بر اثر سلطه ی علوم تجربی و طبیعی بر اندیشـه ی غربیـان، بعضی مورخان ادبی منادی تطبیق و تعمـیم روشـها و قواعد آن بر تحقیقات ادبی شدند و گروهی از ایشان کوشیدند به منظور ادبیـات نیز قوانینی همسان قوانین طبیعی قایل شوند. نخست سنت بوو (۸) [۱۸۶۹-۱۸۰۴] مدعی این شد کـه مـی حتما به شخصیت هر ادیب توجه کنیم و زندگی مادی و معنویش را با عوامل مؤثر درون آن بررسی نماییم و خصوصیـات او را از صفاتی کـه با دیگر ادبا مشترک هست تمـیز دهیم. وقتی این دو دسته صفات را شناختیم مـی توانیم ادبا را درون رده ها و رسته ها جای دهیم – کاری کـه گیـاهشناسان درون مورد روییدنیـها مـی کنند. بر همان انگاره مورخ ادبی ادیبان را طبقه بندی مـی کند و هر کدام را بر اساس تشابه با دیگر افراد همگونـه اش درون یک رده قرار مـی دهد؛ و از این تشابهات و ممـیزات قوانین علمـی ادب بیرون کشیده مـی شود.
به دنبال او هیپولیت تن (۹) [۱۸۹۳-۱۸۲۸] قوانین سه گانـه ای را کـه ادبیـات همـه ی اقوام تابع آن هست بیـان کرد: نژاد، زمان و مکان؛ گویی درون نظر داشت تاریخ ادبی را بـه نوعی تاریخ طبیعی برگرداند. درون هر قوم و ملتی ادیب بـه طور جبری ملزم بـه تبعیت از سه قانون مذکور است. هر نژاد خصوصیـات خود را دارد، و هر زمان شرایط اقتصادی و سیـاسی و فرهنگی خودش را، و هر مکان ممـیزات اقلیمـی و جغرافیـایی خودش را. و همـینـهاست عوامل مؤثر درون ادبیـات؛ بلکه قوانینی هست که مـهر و نشان خود را دقیقاً بر ادیب مـی گذارد. اما مورخان ادبی و منتقدان بر «تن» نکته گرفته اند کـه شخصیت و فردیت و نبوغ و استعداد و اصالت هر ادیب را نادیده گرفته است. چه هرگاه قوانین او صحیح باشد حتما چهره ی هر ادیب درست یـا منطبق با دیگر ادیبان [همنژاد و هموطن و همزمانش] بوده باشد و قابل تشخیص و تمـیز نباشند؛ حال آنکه درون واقعیت هر ادیب شخصیت ویژه خود را دارد با عوامل سازنده اش.
در کنار این دو روش درون تحقیق تاریخ ادب روش سومـی بـه دست برونتیر (۱۰) [۱۹۰۶-۱۸۴۹] پدید آمد کـه شیفته ی نظریـه ی معروف داروین درون نشو و ارتقای موجودات آلی بود. اسپنسر [۱۹۰۳-۱۸۲۰] کوشیده بود فرضیـه ی داروین را از طبیعیـات و به معنویـات انتقال دهد و این یکی کوشید آن را بر «انواع» ادبی تطبیق نماید و بدین منظور سه گونـه ی ادبی معین کرد: نمایشنامـه، نقد ادبی و شعر غنایی؛ و پیدایش و نمو و تطور این سه گونـه را با عوامل مؤثر هر یک دنبال کرد و براین عقیده بود کـه گونـه های ادبی نیز چون موجودات زنده تابع قانون تطور هست و یکی از دیگری پدید آمده است. مثلاً شعر غنایی رومانتیک قرن نوزدهم فرانسه از وعظ دینی رایج درون فرانسه ی قرن هفدهم بـه وجود آمده است، و این خود از شعر سابق مشابه خود زاده نشده بلکه از گونـه ی دیگری پدیدآمده؛ همچنانکه هر موجود آلی از موجود دیگری پدیدآمده است.
اما دیری نکشید کـه این موج بلند، کـه در قرن نوزدهم برخاسته بود و مورخان مـی کوشیدند تاریخ ادبی را بـه علوم طبیعی ملحق کنند و قوانین طبیعت را بر ادب تطبیق و تعمـیم دهند، با رشد علوم انسانی درون اوایل قرن بیستم، فرونشست. علوم انسانی ثابت کرد کـه جهان بشری تابع قوانینی هست عمـیقتر از قوانین طبیعی؛ و الحاق تاریخ ادبی بـه علوم طبیعی نارواست. بلکه مـی حتما به دانشـهای انسانی از قبیل تاریخ و حقوق و روانشناسی و جامعه شناسی ملحق و مربوط شود. مورخان ادبی سریعاً بـه تطبیق ادبیـات با نظریـات زیر پرداختند: ناخودآگاه فردی و عقده های متراکم [فروید]؛ ناآگاه جمعی و گروهی [یونگ] ؛ رسوبات حیـات انسان بدوی کـه در افسانـه ها و غیره متجلی مـی شود؛ و روابط اجتماعی و تولیدی.
ما خواهیم کوشید درون این بخش از روشـهای مختلف مذکور درون تحقیق تاریخ ادبیـات بـه معنای خاص و آثار ادبی و ادبای مـهم سود جوییم. لذا نژاد و قومـیت ادیب و زمان و مکانی کـه در آن ادیب را کـه سنت بوو درون تحقیقاتش جای بزرگی بدان اختصاص داده یـا نظریـه تطور انواع ادبی را (که تن مـی گوید) رد کرده باشیم. شک نیست کـه گونـه های ادبی از عصری بـه عصر دیگر تحول مـی یـابد و از یک گونـه ی ادبی، گونـه ی دیگری پدید مـی آید کـه بی سابقه مـی نماید لیکن هرگاه تحقیق عمـیق کنیم آن را زاده ی نوع مغایر خودش مـی یـابیم. مثلاً تحقیق درون باب «مقامـه» بـه نظر ما شخص را بدین نتیجه مـی رساند کـه از «ارجوزه» پدید آمده؛ و برای همان غرض کـه ارجوزه سرایـان سرایـان عصر اموی مانند رؤیّه [ابن عجاج] و همگنانش به منظور تعلیم لغات غریب و ترکیبات دشوار عربی بـه موالی و نوجوانان ارجوزه را بـه کار مـی گرفتند؛ بـه کار رفته است. وجود همـین هدف درون مقامات بدیع الزمان و حریری و پیوندها و بستگیـهای دیگر بین مقامـه و ارجوزه جلب نظر مـی کند.
و نیز ناچاریم از تحقیقات روانشناسی و جامعه شناسی به منظور روشنگری آثار و احوال ادبا استفاده کنیم و در کنار اینـها حتما اسلوبهای ادیبان و صورت بندی لفظی شان و ارزشـهای زیبایی شناسانـه مختلف را مورد تأمل قرار داد و بالاخره مقایسه بین مـیراث پیشین و پسین ادب عربی بـه طور کلی، بایسته است.

۳٫ تقسیم بندی دوره های تاریخ ادب عربی
بیشتر مورخان تاریخ ادبی گفتار درون این موضوع را بـه پنج بخش کرده اند:
۱) دوره جاهلیت یـا پیش از اسلام.
۲) دوره اسلامـی از ظهور حضرت رسول (صلی الله علیـه و آله و سلم) که تا سقوط بنی امـیه بـه سال ۱۳۲ هجری؛ دورانی کـه دولت عربی تشکیل و فتوحات اسلامـی کامل شد. بعضی مورخان همـین را بـه دو قسمت کرده اند: الف) صدر اسلام کـه تا پایـان خلفای راشدین است، ب) عصر اموی.
۳) دوره عباسی کـه تا سقوط بغداد بـه دست مغول درون ۶۵۶ هـ طول مـی کشد. بعضی مورخان همـین را دو بخش کرده اند: یکی عصر عباسی اول یـا صد ساله ی اول آن، دو دیگر بقیـه ی دوران عباسیـان. بعضی نیز آن را سه قسمت کرده اند: الف) عصر اول عباسی یـا صدساله نخست آن، ب) عصر دوم عباسی، یعنی که تا ۳۳۴ هـ کـه آل بویـه بر بغداد تسلط یـافتند و از آن بعد از خلافت جز نامـی نماند، ج) عصر سوم کـه تا استیلای مغولان بر بغداد ادامـه مـی یـابد. برخی مورخان همـین دوره ی سوم یـا دوره ی عباسی را بـه دو قسمت بخش کرده اند: یکی کـه تا ۴۴۷ هـ (سال ورود سلجوقیـان بـه بغداد) طول مـی کشد و بقیـه را که تا آخر عباسیـان دوره چهارم نامـیده اند.
۴) دوره ی چهارم کـه از فتح بغداد بـه دست مغول شروع مـی شود و تا حمله فرانسه بـه مصر درون ۱۲۱۳ هـ. ق (۱۷۹۸ مـیلادی) مـی کشد.
۵) دوره پنجم یـا عصر جدید، کـه از تاریخ مذکور که تا زمان ما ادامـه دارد. ما درون تقسیم مذکور دوره اول و دوم را قبول داریم اما عصر عباسی را با کمـی تعدیل مـی پذیریم. یعنی عصر عباسی اول (منتهی بـه ۲۳۲ هـ، آخر خلافت واثق) و عصر دوم عباسی که تا ۳۳۴ هـ ؛ و از این تاریخ که تا آخر قرون وسطی را دوره چهارم مـی دانیم کـه عصر دولتهای مستقل و امارات است؛ زیرا درون این دوره پیوندهای خلافت گسست و امارتها و خلافتها و دولتهای متعدد ظهور نمود، مانند حکومتهای ایرانی درون ایران و افغانستان و ماورألنـهر و هند و دولت سیف الدوله حمدانی درون حلب و فاطمـیان و سپس ایوبیـان و ممالک و عثمانیـان درون مصر و امویـان و سپس ملوک الطوایف و مرابطان و موحدان و جانشینان شان درون اندلس. و بجاست درون این دوره ی چهارم (یعنی ۳۳۴-۱۲۱۳ هـ) ادب عربی درون هر منطقه جداگانـه مورد بحث قرار گیرد. بخشی بـه ایران و عراق، بخشی بـه مصر و شام و عربی درون هر منطقه جداگانـه مورد بحث قرار گیرد. بخشی بـه ایران و عراق، بخشی بـه مصر و شام و جزیره العرب، و بخشی بـه اندلس و بلاد مغرب اختصاص یـابد. بحث طی تکامل خود تقسیمات جزیره العرب، و بخشی بـه اندلس و بلاد مغرب اختصاص یـابد. بحث طی تکامل خود تقسیمات داخلی دیگری پدید مـی آرد، که تا آنجا کـه دوره ی پنجم یـا دوران جدید را بـه نوبه ی خود بـه [تاریخ ادبی] کشورهای عربی جداگانـه تقسیم مـی کنیم.
شک نداریم کـه این تقسیم بندی نوین به منظور دوره های ادب عربی دقیقتر و با تحولاتی کـه رخ داده و شرایطی کـه در آن مؤثر بوده منطبقتر است. زیرا بغداد از قرن چهارم بـه بعد مقام اول خود را درون های ادبی از دست داد و بسیـاری شـهرهای رقیب درون شرق و غرب اسلامـی درون های شعری و نثری آشکارا بر بغداد برتری یـافتند.

پی‌نوشت‌ها:

۱- دیوان طرفه، چاپ آلوارد، قصیده پنجم، بیت ۴۷٫ (نویسنده)
۲- النـهایـه فی غریب الحدیث و الاثر، ابن اثیر، چاپ ۱۳۱۱، قاهره، ج۱، ص ۳٫ (نویسنده)
۳- الاصمعیـات چاپ دارالمعارف، قصیده دوازدهم، بیت ۳٫ (نویسنده)
۴- کارلونالینو، تاریخ الادب العربیـه من الجاهلیـه حتی عصر بنی امـیه، چاپ دارالمعارف، ص ۱۴ بـه بعد. (نویسنده)
۵- زهرالآداب حصری، چاپ مصر، ج۱، ص ۱۴٫ (نویسنده)
۶- رسائل اخوان الصفا، رساله ی هفتم، بخش ریـاضی. (نویسنده)
۷- مقدمـه ابن خلدون چاپ مطبعه البهیـه، ص ۴۰۸؛ [مقدمـه ی ابن خلدون، ترجمـه ی فارسی محمدپروین گنابادی، ج۲، ص ۱۱۷۴]. [در تعریفات جرجانی آمده است: الادب عباره عن معرفه مایحترز بـه عن جمـیع انواع الخطا]. م. (نویسنده)
۸- Saint-Beuve
۹- Taine
۱۰- Brunetié re
منبع مقاله :
ضیف، شوقی؛ (۱۳۹۳)، تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، ترجمـه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امـیرکبیر، چاپ چهارم.




[دوره های تاریخ ادبیـات عرب - عصر جاهلی - عصر اموی - عصر ... کتاب تاریخش معروف است در جدول]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 12 Jul 2018 04:22:00 +0000